شهید آوینی

قرآن سرچشمه تمدن اسلامی

دیر زمانی بود که از آسمان نور نباریده بود و بر دشت دلها آن فرشته رحمت بال به پرواز نگشوده بود.

94/11/11

 

 از آسمان سیاهی می بارید و از زمین تباهی می رویید. نه در آسمان ستاره ای سوسو می زد و نه در زمین چشم چشمه ای پلک می گشود.

پلیدی و کینه سینه ها را انباشته بود. همه به هم کینه می توزیدند. دلها از کینه مالامال بود بی هیچ روزنی به مهر و مهرورزی و رحمت.

آغوشها سرد بود و دستها بی مهر و بخشش. قلبها سنگ بود و چشمه ها خشک. زمین بی رویش و آسمان بی بارش و ابرها نازا و بادها سوزان مسموم و ویران گر. غم بود که می بارید مرگ بود که اژدهاگون دهان می گشود. منشوری نبود که زندگی با آن تراز شود. شمشیرها و نیزه ها خنجرهای آخته و بازو و زور پهلوانان قبیله ها هم تراز بودند و هم شاقول.

برای آب و نان برای ادامه زندگی بسان کرکسها به جان هم می افتادند و آن گروه که در این آوردگاه چیره می شد و با درّندگی تمام گروه دشمن را شکم می درید شایستگی می یافت حکمرانی کند و بر دیگران مهتر باشد و سرور.

کانونها همه سرد بودند و انباشته از خاکسترهای بی اخگر مشعلها همه خاموش فرو مرده و فسرده و شبستانها تاریک.

از مشعلهای روشنی افروز زندگی بخش و گرما ز ا که سفیران حق سر بام جهان افروخته بودند شعله ای پیدا نبود که مردمان سرگردان و حیران و اسیرانِ سرپنجه های باد و گرفتار آمده در گردبادهای سهمگین به آن سوی حرکت کنند و از آنها پرتو گیرند و برای ادامه حیات و روشن کردن کانونهای زندگی قبسی به کف آرند.

از پیامبران پیشین کاروانهای دراز آهنگ نور ستارگان راهنما باورهای روشن جز فسانه اجاقهای سرد و خاموش نورهای کم سو و خرافه های اندیشه سوز به جای نبود.

دوران فَترَت به درازا کشیده بود. چون دیر زمانی بود که کلام خداوند در زمین نور نیفشانده پرتو نیفکنده و اخگر نیفروخته بود انسان بر مدار نمی چرخید و به راهِ اوج نمی پویید و از گردونه کمال بیرون رفته بود و در نشیب زندگی سیر می کرد. افسون و فسانه خرد را از بالندگی شکوفایی حرکت و حرکت آفرینی و موج شکنی باز می داشت و با تارهایی که به دور آن می تنید توان پرواز را از آن می گرفت.

خرد وقتی که از اوج گیری بازماند نشکفد و نشکوفاند نپوید و نپویاند جامعه در تاریکی فرو می رود و شومی و شوم بختی بر آن آوار می شود. زندگی وقتی سالم است و در دریای سعادت شناور که بر مدار خرد بگردد و خرد زمام امور را به دست بگیرد. حال اگر در جامعه ای خرد در زنجیر شد و درتارهای تنیده شده از خرافه افسون و فسانه گرفتار آمد و در بند شد زندگی واپس می گراید و بسان آب راکد از زلالی و گوارایی به آلودگی و ناگوارایی پستی می گیرد. و زندگی برهنه از خرد و به دور از سرچشمه های زلال خردورزی و خردگرایی مردگی است.

در این شب دیرنده و دَیجور و بامداد ناپیدا انسان این گل سرسبد آفرینش از جایگاه بلند خویش فرو افتاد و کرامت و عزّت او بازیچه بت سازان و بت بانانِ هوسران زراندوز و بی احساس و بی عاطفه شد و او را از کرنش و نیایش در برابر خدای یکتا بی انباز کریم و عزیز کرامت ده و عزّت بخش با دسیسه و دستان نیرنگ و فریب با گوناگون تبلیغها و رهزنیها باز داشتند و به کُرنش در برابر بُتان ساخته از سنگ طلا خرما و… واداشتند و این جفای بزرگ انسان را از دو بال پرواز بی بهره ساخت: باور و خرد ناب.

انسانی بی بهره از این دو بال زمین گیر می شود در مرداب زندگی فرو می ماند و توان رهیدن از باتلاق را ندارد و گرفتار دیو و دَدْ می شود و طعمه انسانهای آزمند و درنده خوی.

انسان با دو بال باور و خرد است که می تواند اوج بگیرد کمال یابد و از تنگناها به درآید و آسمانهای دانش را زیر بال خویش بگیرد و به گوناگون دانشها آراسته گردد و از جهل برهد و راه های سعادت و سیادت را در نوردد و زندگی خویش را سامان دهد و جامعه خویش را به بهترین وجه بسازد و بیاراید و تمدن انسانی را بنیان نهد.

بشر از فطرت خویش جدا مانده بود و با پیامهای فطرت هماهنگ نبود و صدای فطرت را نمی شنید و هشدارهای آن را جدّی نمی انگاشت و خود را بی نیاز از جرعه نوشی از این برکه خوشگوار می پنداشت و سوار بر مرکبِ راهوار هوس به هر سوی که دلخواه خودش بود می تازید.

بشر برای فرو نشاندن تشنگی چشم به چشمه های زلالِ وحی نداشت که یا آنها را خشک می انگاشت و یا تشنگی خود را از آن دست تشنگیها نمی پنداشت که با جرعه نوشی از چشمه های زلال وحی فرو بنشیند و یا نه از آن دسته انسانها بود و نه از این دسته بلکه روی آورده بود به چشمه های زلال وحی مسیحیت و یهودیت ولی آنها را زلال و خوشگوار نیافته بود که دیری بود چشمه های اصلی از جوشش و از جریان افتاده بودند و آنچه جریان داشت ساخته و پرداخته ارباب کلیسا و کُنِشت بود برای فریب مردم و در اختیار داشتن زمام آنان.

بشر از حرکت تکامل پیشرفت گشودن عرصه ها و ساحَتهای جدید و نوآوری و آفرینندگی بازایستاده بود که نه آن باور ژرف و زلال را داشت که او را برانگیزاند دریاها را بشکافد قلّه ها را در نوردد تاریکیها را بزداید و از ظلمتها درگذرد و به نور برسد و به ساحل رهایی رخت کشد و نه آن خرد را داشت که انقلابی پدید آورد و از فرو رفتن جهان به دریای ظلمت جلوگیری کند و درّهای هول انگیز مرگ را که پیش پای انسانیت دهان گشوده بودند با تدبیر و خردوزی پُرسازد.

جهان به سوی تاریکی مطلق با شتاب به پیش می رفت. نه مسیحیت پیامی برای برانگیختن انسانها و شور و نشور آنان داشت و نه یهودیت می توانست مشعلی فرا راه انسانها برافروزد و نه تمدن بیزانس توان آن را داشت که با دانش و تمدن خود انسانها را از گرداب بلا برهاند که خود در گردابی سخت دهشت انگیز و دانشی مرده و بی روح و ناکارامد و تمدنی از هم گسیخته گرفتار بود. و نه تمدن سامانیان و موبدان زردشت را نیرو دانش بینش و نوری بود که جهان را از تیرگی به درآرند و به روشنایی ره نمایند که خود در غُبار جهل و خرافه بی دانشی بی بینشی تاریکی و سیاهی گم بودند و در جهنم خود ساخته می سوختند.

در این هنگامه درد و رنج که واحه ها جامعه ها حکومتها و تمدنهای جاهلی یکی پس از دیگری بسان صخره ها از فراز قلّه ها به نشیب درّها پرتاب می شدند و واپس می گراییدند و هیچ دست توانا آیین و مدنیتی را یارای جلوگیری از ادبار فلاکت بار و فروپاشی آنها نبود خداوند رحمان و رحیم در گاهواره عرشی و در دامن مهر طبیعت کودکی را می پروراند که موعود عالمیان بود و چشم و چراغ خسته دلان و رهایی بخش جان خستگان.

در کارگاه صنع الهی فرشتگان به دستور رب ودود در کار ساخت و پرداخت سینه او بودند تا تاب و آمادگی تجلی نور حق و هبوط فرشته وحی را داشته باشد.

در پیرامون و درون او هنگامه ای به پا شده بود. صداهایی را می شنید رفت و آمدهایی را احساس می کرد خود را در هاله ای از نور می دید و در حصار فرشتگان نگهبان.

فرشتگانی سینه اش را صیقل می دادند زنگارهای آن را می زدودند و بسان آینه شفافش می ساختند که نگارگرِ دانا صاحب عرش و کرسی آفریننده عالم و آدم ماه و خورشید و ستارگان آسمان و زمین دریاها و کوه ها بر لوحِ ضمیر او با کلک خوش نگار خویش سخن خویش بنگارد و نقش زند.

و فرشتگانی او را در هودجی از نور راه می بردند که مباد غُباری بر سینه و لوح ضمیرش نشیند. و فرشتگانی همه گاه و همه دم شیطانها را می راندند که به این بارگاه پرجلال و شکوه نزدیک نشوند. و فرشتگانی همدم و مونس تنهاییهای او بودند و گذشته و آینده جهان را بر او می نمودند.

پا به مرز چهل گذاشت کمال یافت و از هر جهت شایستگی آن را یافت که خورشید جهان افروز شود و به بارگاه بار یابد و سینه اش مهبط وحی و گنجینه اسرار گردد.

این آن و لَمْحه همان آن و لَمْحه ای بود که جبرئیل(ع) با همه بزرگی و شکوه و جلال و هیمنه اش بر آسمان ایستاده بود و با بالهایش شرق و غرب عالم را فرا گرفته بود و او را در برگرفت و سخت بفشرد و گفت: [محمد] بخوان به نام پروردگارت که آفریده است.

قرآن بسان آبشاری از آسمان به سینه جلا یافته آیینه گون و شفاف محمد(ص) و از آن جا به دشتِ تشنه سینه ها سریان می یافت شکوه می آفرید نور می افشاند طلسم شب را می شکست زندگی را دوباره می رویاند به انسان اوج می داد کمال می بخشید به وادی اَیمن راهش می برد بر کرسی کرامت می نشاندش تاج عزت بر سرش می نهاد و از بندگیِ غیر خدا و پرستش بتها و کُرنش و خاکساری در برابر انسانهای زورمند به بندگیِ خدای بی شریک بی انباز بی نیاز و آفریننده جهان و جهانیان ره می نمود. سینه ها را می شکافت گوهرِ انسانی انسان را به در می آورد و به او می نمود و به جایگاه بس ارجمندش در هستی و در نزد پروردگار آگاهش می ساخت.

قرآن به هر سوی می تابید. هر سینه ای که در برابر این تابش قرار می گرفت اختیاری و غیراختیاری نور می گرفت و با شب به ستیز می ایستاد تا سپیده را بگشاید و به جایگاه والا و انسانی خود دست یابد.

قرآن جام جهان نما بود هر کس به آن می نگریست جایگاه بلند و انسانی خود را می دید و در می یافت که چِسان از آن فراز به فرود آمده و زیرپای هوسِ هوسبازان پایمال خوار و ذلیل شده است قرآن پرده را کنار می زد و غُبار از فطرتها بر می گرفت و خردها را می شکوفاند و انسان در این هنگامه پی می برد که چگونه از تعالی حرکت به سوی قلّه های مجد و شرف بازمانده و حقیرانه و پست به پای بتها به خاک افتاده و طوق بندگی صاحبان زر و زور را به گردن انداخته و به لجن زار عَفِن شرک فرو رفته است.

این آیه های برانگیزاننده به درنگ وادارنده شب شکن جلا دهنده قلب و روح دگرگون ساز بیدار گر و هشدار دهنده گاه بسان آب نرم و زمزمه کنان از روی سنگهای جویها و زیر جلبکها به رگهای جامعه راه می یافتند و نفوذ می کردند و خون حیات را جاری می ساختند و گاه بمانند سیلِ دَمان تازان خشمناک و خروشنده هر آنچه تباهی آفرین بود و عزّت سوز در هم می کوبیدند و به پیش می رفتند و دشتهای گسترده ای را در بر می گرفتند.

قرآن با دو زبان با انسان سخن می گفت: زبان دل و زبان خرد.

قرآن با نواهای دل انگیز موسیقی روح بخش و نغمه های شورآفرین خود دل مرکز فرمانروایی و جود انسان را به هیجان در می آورد دگرگون می ساخت جلا می داد و برای تابش نور حق آماده می کرد.

دل انسان وقتی با نغمه های معنوی و آهنگهای لطیف لبالب از شور و شوق شد و به عالم بالا و معنی پرکشید انسان در برابر حق زانو می زند و به فرمان حق گردن می نهد و جان را پاکبازانه نثار حق می کند.

قرآن با خردهای خُفته به کژ راهه کشیده شده پژمرده و فُسرده به وادی گمان افتاده در باتلاق تقلید مانده در تارهای هوا و هوس گرفتار آمده نمی تواند سخن بگوید; از این روی با گوناگون روشها بیانها آهنگها نغمه ها داستانهای عبرت انگیز دمَثَلهای درنگ برانگیز استدلالهای منطقی و… بیدارشان می سازد از کژراهه به راه شان می آورد گرد پژمردگی را از آنها می سُترد از وادی هول انگیز ِگمان بیرون شان می آورد با تلاق تقلید را می خشکاند تارهای هوا و هوس را پاره می کند تا غنچه خرد انسانی بشکفد و آن گاه به کمک خردهای شکفته شده و دلهای به هیجان آمده و جلا یافته مدینه قرآن را بنیان می گذارد.

پس از این رستاخیز بزرگ جانها و هدایت یافتگیِ شگفتِ شماری از مردان و زنان به بوی خوش آیه های دلاویز و نغمه ها و نواهای دل انگیز قرآن و راه یافتگی آنان به آبشخور آیین ناب و شریعه شریعت زلال و رها شدگی آنان از زنجیرها و غلها و تارهای بردگی و بندگی خداوند دستور می دهد این کاروان نور به رهبری و هدایت گری پیامبر(ص) به مدینه هجرت کنند و در آن جا جامعه اسلامی را بر شالوده توحید و الله محوری عدل و داد برادری و برابری عشق و ایمان قانون و اخلاق دانش و بینش آزادی و عزّت کرامت و شرف انسان خردورزی و… بنیان نهند و رودر روی جامعه های جاهلی که بر پایه های پوسیده و سست شرک و بت محوری ستم و بی دادگری دشمنی و نابرابری بی ایمانی الحاد لاابالی گری هرج ومرج جهل بندگی و بردگی خواری و پستی و بی کرامتی انسان و نابخردی استوارند قرار گیرند.

مدینه قرآنی با اعتماد به نفس پرتوگیری از قرآن تلاش پیشتکار پیشاهنگی پیشتازی ایثار و از جان گذشتگی مردان و زنان رهیده از شرک و به توحید گراییده به رهبری هدایت گری و معماری پیامبر(ص) با قانونها و آیینهای الهی و اصول عالی اخلاقی در جامعه کوچکِ مدینه و در دل دریایی از دشمن بنیان گذارده شده.

دشمن این کانون نور را بر نمی تابید که آن را بزرگ ترین کانون
خطر برای تمدن جاهلی خود می دانست. و خوب دریافته بود با رستاخیزی که این کانون نور با پرتوگیری از قرآن آفریده به زودی بنیادش را درهم خواهد ریخت. دشمن خطر را در همه جا احساس می کرد: در خانه در بازار در بین بردگان در کاروانهای تجاری در بیرون از مرزها.

از این روی کینه توزانه بسان کرکسهای گرسنه شبان و روزان به این گروه کوچک بی سلاح و جنگ افزار و مرکبهای راهوار یورش می برد به این پندار که این کانون را به زودی خاموش می کند و خاکسترش را بر باد می دهد و اجاقهای باقی مانده از این کاروان را برای عبرت تاریخ در بیابانهای مخوف و هول انگیز وا می گذارد!

امّا به زودی دریافت که اینان از جنس دیگرند. اینان بردگان حقیر شدگان فرودستان و زیردستان دیروزی آنان نیستند که در مکتب قرآن به صاعقه بدل شده اند و هرکس و هرگروه در برابر آنان قد افرازد و به دشمنی برخیزد خاکسترش می کنند.

دشمن با تمام یال وکوپال هیمنه و ابهت در برابر این گروه از مردان پولادین اراده شهدِ قرآن چشیده زانو زد و فرمانبردار شد و از اریکه قدرت نخوت و کبر فرو آمد و با همه دلبستگی که به قلمرو زیر فرمان و زیر نگین خود داشت ناگزیر آن را برای میدان داری توحید و توحید باورانِ پاک سرشت واگذارد.

پیک صبا هر بامداد پیام آیه های رحمانی در بر سرتاسر گیتی می پراکند و ساغری از این صهبا را به جانهای تشنه و شیفته می چشاند و کامها را شاداب می کرد و قلبها و دلها را لبالب از عشق.

آیه های قرآنی به زودی سرزمینهای گوناگونی را در نوردیدند و از دل صخره های سخت و مقاوم چشمه های حیات را جاری ساخته و مردمانی را بر مائده های خود نشانده کرامت بخشیده و به اوج عزت رساندند.

بخش بزرگی از دنیا از این صور اسرافیل به حرکت درآمد و جنبش آغازید و در پرتو این آفتاب عالم گیر از تاریکی به درآمد و بر مدار دانش و آگاهی قرارگرفت.

جواهر لعل نهرو درباره این رستاخیز بزرگ و بیدارگر می نویسد:

(شگفت انگیز است که این نژاد عرب که در طول قرون دراز انگار در حال خفتگی به سر می برد و ظاهراً از آنچه در سایر نواحی اتفاق می افتاد جدا و بی خبر بود ناگهان بیدار شد و با نیرو و قدرتی شگرف دنیا را تهدید کرد و زیر وروساخت.

سرگذشت عربها و داستان این که چگونه به سرعت در آسیا و اروپا و آفریقا توسعه یافتند و فرهنگ و تمدن عالی و بزرگی به وجود آوردند یکی از شگفتیهای تاریخ بشری می باشد. نیرو و فکر تازه ای که عربها را بیدار ساخت و ایشان را از اعتماد به نفس و قدرت سرشار ساخت اسلام بود.)

تاریخ جهان 1 / 290

رسالت پیامبر(ص) جهانی بود. او می بایست با یاران شجاع غیور پولادین اراده مرگ نشناس مرد هنگامه ها و حادثه ها دنیا را به الگوی مدینة النبی بسازد و آنچه در این مدینه اوج دارد از جمله: خدامحوری همدلی و همراهی پیروی از رهبر پاک و شایسته گردن نهادن به قانون الهی دوری از آلودگیهای شرک دوری از گناه و بَزَه پرهیز از دشمنی و کینه توزی مبارزه با ستم و نابرابری برانداختن نظام بردگی و بندگی و… را به جای جای جهان بگستراند و همگان را از مائده بزرگ قرآن بهره مند سازد و آیه های حیات آفرین قرآنی را به کالبدها و جسمهای بی روح یا پژمرده و افسرده روح بدمد و حیاتی نو بیافریند.

از این روی به حکمرانان و پادشاهان جهان پیام می فرستد و آنان را به پذیرش خدای یگانه و دوری گزیدن از شرک که از ارکان و بنیاد اساسی تمدن اسلامی است فرا می خواند:

پیامبر(ص) جهان را در زیرنگین قدرت اسلام می بیند و در جام جهان بین خود می بیند که حرکت و رستاخیر اسلامی دنیا را به حرکت و جنبش در می آورد و جهل و تباهی شرک و آلودگی را در هم می کوبد و بر ویرانه های تمدن جاهلی تمدن اسلامی را بنا می نهد بدین جهت با یاران شبان و روزان تلاش می کند که جامعه ای برابر الگوی قرآن بسازد و هم تلاش می ورزد که مردم و رهبران امپراطوریهای بزرگ آن زمان: رم ایران و چین را به الگوگیری از جامعه قرآنی دعوت کند.

جواهر لعل نهرو از اهمیت این دعوتها و حرکت آفرینی آنها تصویری این چنین ارائه می دهد:

(از فرستادن همین پیامها می توان تصور کرد که محمد[ص] چه اعتماد و اطمینان فوق العاده ای به خود و به رسالتش داشته است و توانست همین اعتماد و ایمان را در مردم کشورش نیز به وجود آورد و به آنها الهام ببخشد به طوری که آن مردان بیابان گرد توانستند بدون دشواری بر نیمی از جهان معلوم آن زمان مسلط گردند.

ایمان و اعتماد به نفس چیز بزرگی است و این ثمرات عالی را به وجود آورد.)تاریخ جهان 1 / 293

جرعه نوشانِ کوثر قرآن اعتماد به نفس خودباوری و باور ژرف به درستی راه را به اوج رساندند و این انقلاب بزرگ و شگرف روحی انقلابهای بسیاری را در پی داشت از جمله سبب گردید در عرصه و ساحَت دانش یکه تاز باشند و گوی سبقت را از دیگران بربایند و نام خود را جاودانه سازند و گوناگون دانشهایی که آنان به بشر عرصه داشته اند بر بام جهان برای همیشه تاریخ بدرخشند و همه تمدنهای پس از تمدن اسلامی را وامدار خود سازند.

علاّمه شعرانی در بابِ سرچشمه تمدن و دانشهای اسلامی می نویسد:

(آن که تاریخ خوانده است و بر احوال امم گذشته آگاه گردیده داند که تا زمان پیدایش یونان هیچ قومی بدان پایه از علم نرسیدند و آن تمدن نیافتند و آنها که پیش از یونان بودند همه در علم و تمدن پست تر از آنان بودند و اندکی پیش از اسکندر علما و حکما در یونان بسیار شدند چون: سقراط و افلاطون. و اسکندر که عالم را بگرفت علم و زبان یونانی را در جهان منتشر کرد و مردم را از آن بهره مند ساخت. تا هزار سال زبان یونانی زبان علمی جهان بود و دانشمندان بدان زبان علم می آموختند و کتاب می نوشتند هرچند خود یونانی نبودند. حتی پیروان حضرت مسیح(ع) تاریخ آن حضرت را که انجیل نام دارد به زبان یونانی نوشتند و لفظ انجیل هم کلمه یونانی است به معنای مژده با آن که هم خود آنها و هم حضرت عیسی(ع) زبانشان عبری بود.

هزار سال پس از اسکندر حضرت خاتم انبیاء محمد بن عبدالله(ص) ظهور کرد و قرآن را به عربی آورد و اوضاع جهان دگرگون شد. زبان عربی جای زبان یونانی را گرفت و از آن درگذشت و مسلمانان علوم یونانی را گرفتند و چندین برابر بر آن افزودند و این مقام که زبان عربی در جهان یافت و علومی که به این زبان نوشته شد هیچ زبانی قبل از آن این مقام نیافت.

در تواریخ آمده است که: کتابخانه اسکندریه در مصر بزرگ ترین کتابخانه به دنیای قدیم بود محتوی بر علوم یونانی و بیست وپنج هزار جلد کتاب داشت; امّا به عهد اسلام کتابخانه مسلمانان به یک میلیون شامل بود و جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام و تاریخ آداب اللغه گوید:
(دو خلیفه فاطمی مصر: عزیز باللّه (365 ـ 386) و حاکم بامر اللّه (386 ـ 411) در مصر کتابخانه ها انشاء کردند مشتمل بر نزدیک یک میلیون کتاب.)

یعنی چهل برابر کتابخانه یونانیان در اسکندریه.

و نیز گوید:

(کتابخانه های بزرگ در مصر و عراق و اندلس و غیر آن بسیار بود هر یک مشتمل بر صدها هزار جلد و ابواب آن برای طالبان علم و مطالعه کنندگان باز بود.)

پس آثار دانش عرب چهل برابر بیش از یونان بود.

در علم ادب و اخلاق و موعظه و فقه و سیاست مدن و جغرافیا یونانیان کتاب داشتند; امّا با کتب عربی قابل مقایسه نیست نه از جهت کثرت ونه تحقیق. در یونان کتاب اخلاقی مانند احیاء العلوم و جغرافی مانند معجم البلدان نبود و در ریاضی خصوصاً حساب و جبر و مقابله و هیئت و نجوم مسلمانان بر یونانیان تفوق عظیم داشتند و یونانیان از علم حساب و جبر و مقابله تقریباً هیچ آگاه نبودند و ارثماطیقی یونانی علم دیگر بود غیر حساب و این اعداد: 1 2 3 میان آنها معمول نبود و در سایر علوم حکمی و طبی هم از آنها کم تر نبودند بلکه رجحان داشتند و اینها همه از برکت قرآن است و ما این سخن را به گزاف نگوییم که تجربه و تاریخ بر آن گواه است.

عرب و همه مردم مشرق را پیش از اسلام این نبوغ و ترقی نبود که با یونانیان همسری کنند; امّا پس از اسلام چنان ترقی کردند که یونانیان و اتباع آنها را برانداختند و در گذشتند و چون هر یک یک علوم را نظر کنیم ببینیم قرآن سبب آن گردید.

در آغاز اسلام علم مسلمانان فقط فرا گرفتن قرآن بود و الفاظ و معانی آن را صحابه و تابعین یاد می گرفتند و چون الفاظ آن را کلام خدا می دانستند به حفظ کردن کلمه به کلمه می کوشیدند و علم قراءت پدید آمد آن گاه برای حفظ آن از خطای در اعراب و بنا و صحت و اعتلال صرف و نحو تدوین شد و تدوین این دو علم بی تتبع لغت و قواعد ادبی دیگر میسر نبود. آن گاه برای دریافتن فصاحت و بلاغت قرآن علم معانی و بیان پیدا شد و برای دانستن تفسیر و معانی این کتاب کریم به اکثر علوم نیازمند گشتند چون: تاریخ و هیئت و کلام و امثال آن تا آیات قرآن را تفسیر کنند.

و چون قرآن به متابعت رسول و اطاعت او امر فرموده بود محتاج به ضبط کلام او گشتند و به تدوین احادیث آن حضرت پرداختند و درصدد جمع گفتار او برآمدند و برای آن که حدیث دروغ را از راست تشخیص دهند ناچار گشتند در علل نفوس تأمل کنند و بدانند چه صفتی در نفوس بشر آنان را وادار به دروغ گویی یا مجبور به راست گویی می کند; زیرا که دروغ ساختن هم در نفوس بشر علل و قواعد منظم دارد و راست گفتن همچنین.

و محتاج به شناختن و معاشرت با راویان حدیث و تجربه حالات و ملکات آنان گشتند و علم حدیث و درایه و رجال پدید آمد و نیز چون در قرآن برای نماز امر به تحصیل وقت و قبله شده بود ناچار گشتند برای تعیین سمت قبله بلد و اوقات نماز هیئت و نجوم بیاموزند و هیئت و نجوم آنان را به سایر شعب ریاضی محتاج ساخت و قوانین میراث و فرائض چون در اسلام حساب پیچده دارد آنان را به آموختن علم حساب واداشت. و برای زکات و خراج به مساحت اراضی و علم هندسه پرداختند و جهاد و حج راه جهان گردی و سیاحت به روی آنها بگشود و اطلاع بر احوال امم مختلفه و کشورهای جهان یافتند و کتب جغرافیا و امثال آن را این حاجیان و مجاهدان نوشتند.

و چون در قرآن از تقلید آباء و اجداد نهی کرده است و دعوت به دین حق و تحقیق ادله را واجب فرموده و مخالفین اسلام و منکرین ادیان پیوسته در احتجاج با مسلمانان بودند مسلمانان مجبور شدند با آنان از راه استدلال مباحثه کنند و از این رو بر اقوال حکمای یونان و غیر آنان آگاه گشتند و طریقه استدلال و منطق آموختند و هکذا چون دقت کنی و نیک بنگری همه علوم را به برکت قرآن آموختند.

اما علم فقه و اخلاق و طریق سیر و سلوک و تهذیب نفس که غایت سیر انسان است البته از آیات قرآن استدلال کرده اند و شاهد آورده اند و پس از این ثابت می کنیم که تمدن و علوم فرنگی دنباله همان علوم اسلامی است و از مسیحیت ناشی نشده است.)

ییازده رساله فارسی حسن زاده آملی/ 12

قرآن همیشه در همه آنات و در برهه برهه زندگی امت اسلامی می تواند جرعه نوشان صهبای خود را این چنین اوج دهد بالا برد کمال بخشد و از تنگناهای جهل و بی دانشی برهاند و کانون شور نشور انگیزش آفرینندگی و دگوگون سازی باشد و ملتی را و امّتی را از گرداب مرگ سیاه برهاند و به اوج اقتدار عزّت و شکوه برساند.

قرآن رود همیشه زاینده و چشمه همیشه ساری و دریای همیشه خروشان است نه خشک می شود و نه از حرکت باز می ماند و نه تشنگانی که بر شریعه او بار یافته اند تشنه کام بر می گرداند.

قرآن مشعل همیشه فروزان افروخته و نورافشان است ره گم گشتگان در سیاهی ماندگان در شب بی پایان اسیر شدگان را می رهاند و به روشنایی راه می نمایاند.

قرآن مِهر می ورزد و ابر همیشه بارنده است آلودگیها را می شوید خستگیها را از تن به در می کند و خرمی و شادابی به دشت سینه ها می بخشد.

قرآن زیباست و زیباآفرین چشمه است و سرچشمه زیباییها خوبیها اوجها والاییها شکوه ها و شکوه مندیها.

بر امت اسلامی و تک تک مسلمانان بایسته است که بر این بُستان بخرامند از آب گوارای آن بیاشامند از میوه های آن بخورند و با نغمه ها و موسیقی آن دل را برانگیزانند و با زیباییهای آن خود را بیارایند و از لجن زارها و زشتیهایی که تمدن جاهلی انسان امروز را در آنها فرو برده خود را برهانند و در پرتو قرآن با هرچه زشتی و تباهی است به مبارزه برخیزند و به زشت ترین زشت آفرینان امروز دنیا یعنی دیوان و دَدان ویرانکار و نسل برانداز و تمدن سوزِ صهیون یورش برند و حرکت زیبا و باشکوهی بیافرینند و چشمه حیات را دگربار از قلّه قرآن به چشمه های تشنه و برکه های گم شده در غبار صحراها جاری سازند و دنیا را از نو بسازند و بیارایند. به امید آن روز زیبا.

منبع: پایگاه حوزه

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo