next page

fehrest page

back page

احكام طلاق

مسأله 2464 ـ مردى كه زن خود را طلاق مى‏دهد، بايد بالغ، و عاقل باشد، ولى اگر بچه ده ساله زن خود را طلاق دهد بايد مراعات احتياط در مورد آن ترك نشود ؛ و همچنين بايد مرد با اختيار خود طلاق دهد، و اگر او را مجبور كنند كه زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است، و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغه طلاق را مثلاً به شوخى، يا در حال مستى بگويد صحيح نيست.

مسأله 2465 ـ زن بايد در وقت طلاق از خون حيض و نفاس پاك باشد، و شوهرش در آن پاكى با او نزديكى نكرده باشد. و تفصيل اين دو شرط در مسائل آينده گفته مى‏شود.

مسأله 2466 ـ طلاق دادن زن در حال حيض، يا نفاس در سه صورت صحيح است:

اول: آنكه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد.

دوم: معلوم باشد آبستن است، و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، آن طلاق باطل است، هر چند بهتر است رعايت احتياط شود، گر چه با تجديد طلاق باشد.

سوم: مرد بواسطه غائب بودن، يا هر سببى هر چند كتمان زن باشد نتواند بفهمد كه زن از خون حيض و نفاس پاك است يا نه، ولى در اين صورت ـ بنابر احتياط واجب ـ بايد مرد صبر كند تا حد اقل يك ماه از جدا شدنش از زن بگذرد، و بعد او را طلاق دهد.

مسأله 2467 ـ اگر زن را از خون حيض پاك بداند و طلاقش دهد، بعد معلوم شود كه موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است مگر در فرض مذكور، و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است.

مسأله 2468 ـ كسى كه مى‏داند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر از او جدا شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدتى كه يقين يا اطمينان پيدا كند كه زن از آن حيض يا نفاس پاك شده صبر نمايد، و بعداً چنانچه بداند كه او در حالت پاكى است مى‏تواند او را طلاق دهد، و همچنين است اگر شك داشته باشد در صورتى كه آنچه را در كيفيت طلاق غائب در مسأله (2471) گذشت مراعات كند.

مسأله 2469 ـ اگر مردى كه از زن خود جدا شده بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، هر چند اطلاع او از روى عادت حيض زن، يا نشانه‏هاى ديگرى باشد كه در شرع معيّن شده، اگر او را طلاق دهد و بعداً معلوم شود كه در حال حيض يا نفاس بوده، طلاق او صحيح نيست.

مسأله 2470 ـ اگر با همسرش نزديكى كند چه پاك باشد، و چه در حال حيض باشد و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولى زنى را كه نُه سالش تمام نشده، يا معلوم است كه آبستن است، اگر بعد از نزديكى طلاق دهند اشكال ندارد، و همچنين است اگر يائسه باشد. (معناى يائسه در مسأله (2419) گذشت).

مسأله 2471 ـ اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند، و در همان پاكى طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود كه موقع طلاق آبستن بوده، آن طلاق باطل است، ولى رعايت احتياط بهتر است هر چند با تجديد طلاق باشد.

مسأله 2472 ـ اگر با زنى كه از خون حيض و نفاس پاك است نزديكى كند، و سپس از او جدا شود، مثلاً مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد و نتواند از حالش اطلاع پيدا كند، بايد بقدرى كه زن بعد از آن پاكى خون مى‏بيند و دوباره پاك مى‏شود، صبر كند. و احتياط واجب آن است كه آن مدت كمتر از يك ماه نباشد، و اگر با رعايت آنچه گفته شد طلاق دهد، و سپس معلوم شود طلاق در همان پاكى اول واقع شده است، اشكال ندارد.

مسأله 2473 ـ اگر مرد بخواهد زن خود را كه بواسطه اصل خلقت، يا مرضى، يا شير دادن، يا مصرف دارو، يا هر سببى ديگر حيض نمى‏بيند و زنهاى در سنّ او حيض مى‏بينند، طلاق دهد، بايد از وقتى كه با او نزديكى كرده تا سه ماه از جماع با او خود دارى نمايد و سپس او را طلاق دهد.

مسأله 2474 ـ طلاق بايد به صيغه عربى صحيح و به كلمه «طالق» خوانده شود، و دو مرد عادل آن را بشنوند، و اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، بگويد: «زَوْجَتِى فاطِمَةُ طالِقٌ» يعنى همسر من فاطمه رها است، و اگر ديگرى را وكيل كند، آن وكيل بگويد: «زَوْجَةُ مُوَكّلِى فاطِمَةُ طالِقٌ» ؛ و در صورتى كه زن معيّن باشد، ذكر نام او لازم نيست. و اگر حاضر باشد كافى است بگويد: «هذِهِ طالِقٌ» و به او اشاره كند، يا بگويد: «اَنْتِ طالِق» و او را مخاطب قرار دهد. و چنانچه مرد نتواند طلاق را به صيغه عربى بياورد و نتواند وكيل بگيرد، به هر لفظى كه مرادف صيغه عربى آن است از هر لغتى باشد مى‏تواند طلاق دهد.

مسأله 2475 ـ ازدواج موقت طلاق ندارد، و رها شدن زن به اين است كه مدتش تمام شود، يا مرد مدت را به او ببخشد، مثلاً بگويد: مدت را به تو بخشيدم، و شاهد گرفتن و پاك بودن زن از حيض لازم نيست.

 

عدّه طلاق

مسأله 2476 ـ زنى كه نُه سالش تمام نشده است، و همچنين زنِ يائسه عدّه ندارند، يعنى اگر چه شوهر با آنها نزديكى كرده باشد، بعد از طلاق مى‏توانند فوراً شوهر كنند.

مسأله 2477 ـ زنى كه نُه سالش تمام شده است و يائسه نيست، و شوهرش با او نزديكى كرده اگر طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عدّه نگهدارد، و عدّه زنى كه فاصله بين دو حيض او كمتر از سه ماه است، آن است كه بعد از آنكه شوهرش در پاكى طلاقش داد، بقدرى صبر كند كه دوباره حيض ببيند و پاك شود، و همين كه حيض سوم را ديد عدّه او تمام مى‏شود و مى‏تواند شوهر كند، ولى اگر پيش از نزديكى كردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، يعنى مى‏تواند بعد از طلاق فوراً شوهر كند، مگر آنكه منى شوهر داخل فرج او شده باشد، كه در اين صورت بايد عدّه نگهدارد.

مسأله 2478 ـ زنى كه حيض نمى‏بيند اگر در سنّ زنهائى باشد كه حيض مى‏بينند، يا حيض مى‏بيند، ولى فاصله بين دو حيض او سه ماه يا بيشتر است، چنانچه شوهرش بعد از نزديكى با او طلاقش دهد، بايد بعد از طلاق تا سه ماه قمرى عدّه نگهدارد.

مسأله 2479 ـ زنى كه عدّه او سه ماه است، اگر اول ماه قمرى طلاقش بدهند، بايد سه ماه تمام عدّه نگهدارد، و اگر در بين ماه طلاقش بدهند، بايد باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسرىِ ماه اول را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش دهند و آن ماه سى روز باشد، پايان عدّه او غروب روز بيستم از ماه چهارم است ؛ و اگر ماه اول 29 روز باشد احتياط واجب آن است كه از ماه چهارم بيست و يك روز عدّه نگهدارد، تا با مقدارى كه از ماه اول عدّه نگهداشته سى روز شود.

مسأله 2480 ـ اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه‏اش تا دنيا آمدن يا سقط شدن بچه اوست، بنابراين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق، بچه او به دنيا آيد، عدّه‏اش تمام مى‏شود، ولى اين در صورتى است كه بچه فرزند شرعى شوهر باشد، بنابراين اگر زن از زنا آبستن شده باشد و شوهرش او را طلاق دهد، عدّه او به وضع حمل بچه‏اش تمام نمى‏شود.

مسأله 2481 ـ زنى كه نُه سالش تمام شده و يائسه نيست اگر ازدواج موقت كند، چنانچه شوهرش با او نزديكى نمايد و مدت آن زن تمام شود، يا شوهر مدت را به او ببخشد، بايد عدّه نگهدارد، پس اگر حيض مى‏بيند بايد به مقدار دو حيض عدّه نگهدارد و شوهر نكند، و يك بار حيض ديدن ـ بنابر احتياط واجب ـ كافى نيست، و اگر حيض نمى‏بيند چهل و پنج روز از شوهر كردن خوددارى نمايد، و در صورتى كه آبستن باشد عدّه او تا دنيا آمدن يا سقط شدن بچه اوست، اگر چه احتياط مستحب آن است كه به هر كدام از زائيدن يا چهل و پنج روز كه بيشتر است، عدّه نگهدارد.

مسأله 2482 ـ ابتداى عدّه طلاق از موقعى است كه خواندن صيغه طلاق تمام مى‏شود، چه زن بداند طلاقش داده‏اند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن عدّه بفهمد كه او را طلاق داده‏اند، لازم نيست دوباره عدّه نگهدارد.

 

عدّه زنى كه شوهرش مرده

مسأله 2483 ـ زنى كه شوهرش مرده است، اگر آبستن نباشد بايد تا چهار ماه قمرى و ده روز عدّه نگهدارد، يعنى: از شوهر كردن خوددارى نمايد، اگر چه صغيره يا يائسه، يا متعه، يا كافره، يا مطلّقه رجعيه در حال عدّه باشد، يا شوهرش با او نزديكى نكرده باشد، حتى اگر شوهر طفل يا ديوانه باشد. و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زائيدن عدّه نگهدارد، ولى اگر پيش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه‏اى به دنيا آيد، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر كند، و اين عدّه را «عدّه وفات» مى‏گويند.

مسأله 2484 ـ زنى كه در عدّه وفات مى‏باشد حرام است لباسى كه زينت است بپوشد و سرمه بكشد، و همچنين كارهاى ديگرى كه زينت حساب مى‏شود بر او حرام مى‏باشد، ولى بيرون رفتن از خانه حرام نيست.

مسأله 2485 ـ اگر زن يقين كند كه شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر كند، چنانچه معلوم شود او بعداً مرده است، و عقد دوم در زمان حيات شوهر اول، يا عدّه وفات واقعى او بوده است، بايد از شوهر دوم جدا شود، ـ و بنابر احتياط واجب ـ دو عدّه نگهدارد، پس در صورتى كه از شوهر دوم آبستن باشد تا مقدار زائيدن براى شوهر دوم عدّه وطى شبهه ـ كه مانند عده طلاق است ـ و بعد براى شوهر اول عدّه وفات نگهدارد، يا عدّه سابق را تكميل نمايد ؛ و اگر آبستن نباشد اگر مرگ شوهر اول قبل از نزديكى شوهر دوم بوده است ابتداءً عدّه وفات نگهدارد و سپس عدّه وطى شبهه، و اگر نزديكى قبل از وفات بوده است عدّه آن مقدم است.

مسأله 2486 ـ ابتداى عدّه وفات در صورتى كه شوهر زن غائب يا در حكم غائب باشد، از موقعى است كه زن از مرگ شوهر مطلع شود، نه از زمان مرگ شوهر، ولى اين حكم در زنى كه به سن بلوغ نرسيده، و يا ديوانه مى‏باشد. محل اشكال است، و رعايت احتياط، واجب است.

مسأله 2487 ـ اگر زن بگويد عدّه‏ام تمام شده، از او قبول مى‏شود مگر آنكه مورد تهمت باشد، كه در اين صورت ـ بنابر احتياط واجب ـ قبول نمى‏شود، مثلاً اگر ادعا كند كه در يك ماه سه مرتبه خون ديده ادعاى او تصديق نمى‏شود، مگر آنكه نزديكانش از زنان تصديق كنند كه عادت زنانه او اينچنين بوده است.

 

طلاق بائن و طلاق رجعى

مسأله 2488 ـ طلاق بائن آن است كه بعد از طلاق، مرد حق ندارد به همسر خود رجوع كند، يعنى بدون عقد دوباره ازدواج را بر قرار سازد، و آن بر شش قسم است:

اول: طلاق زنى كه نه سالش تمام نشده باشد.

دوم: طلاق زنى كه يائسه باشد.

سوم: طلاق زنى كه شوهرش بعد از عقد با او نزديكى نكرده باشد.

چهارم: طلاق سوم كه شرح آن در مسأله (2498) خواهد آمد.

پنجم: طلاق خلع و مبارات، و احكام آنها خواهد آمد.

ششم: طلاق حاكم شرع، زن شخصى را كه نه حاضر است مخارج زندگانى او را بدهد، و نه حاضر است او را طلاق دهد.

و غير اينها طلاق رجعى است، به اين معنى تا وقتى زن در عدّه است، شوهرش مى‏تواند به او رجوع نمايد.

مسأله 2489 ـ كسى كه زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه‏اى كه موقع طلاق در آن خانه ساكن بوده است، بيرون كند، ولى در بعضى از موارد از جمله آن كه زن زنا نمايد، بيرون كردن او اشكال ندارد، و نيز حرام است زن براى كارهاى غير لازم بدون اذن شوهر از خانه بيرون رود، و بر مرد واجب است مخارج زندگى او را در دوران عدّه بدهد.

 

احكام رجوع كردن

مسأله 2490 ـ در طلاق رجعى، مرد به دو قسم مى‏تواند به زن خود رجوع كند:

اول: حرفى بزند كه معنايش اين باشد كه دوباره ازدواج با او را بر قرار نموده است.

دوم: كارى كند و به آن كار قصد رجوع نمايد، و با نزديكى كردن رجوع محقق مى‏شود، اگر چه قصد رجوع نداشته باشد، و امّا بوسيدن و دست زدن با شهوت محل اشكال است، ـ و بنابر احتياط واجب ـ اگر نخواهد رجوع كند بايد، دوباره طلاق بدهد.

مسأله 2491 ـ براى رجوع كردن لازم نيست مرد شاهد بگيرد، يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اينكه كسى بفهمد خودش رجوع كند، رجوعش صحيح است، ولى اگر بعد از تمامى عدّه مرد بگويد كه در عدّه رجوع نموده‏ام و زن تصديق نكند، لازم است مرد ادعاى خود را اثبات نمايد.

مسأله 2492 ـ مردى كه زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، اين مصالحه اگر چه صحيح است و واجب است كه رجوع ننمايد، ولى حقّ رجوع او از بين نمى‏رود، و در صورتى كه رجوع كند ازدواج دوباره بر قرار خواهد شد.

مسأله 2493 ـ اگر زنى را دو بار طلاق دهد و به او رجوع كند، يا دو بار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق عقدش كند، يا بعد از يك طلاق رجوع و بعد از طلاق ديگر عقد كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است، ولى اگر بعد از طلاق سوم به ديگرى شوهر كند، با پنج شرط به شوهر اول حلال مى‏شود، يعنى مى‏تواند آن زن را دوباره عقد نمايد:

اول: آنكه عقد شوهر دوم هميشگى باشد، و اگر ازدواج موقت كند، بعد از آنكه از او جدا شد شوهر اول نمى‏تواند او را عقد كند.

دوم: شوهر دوم با او نزديكى و دخول كند، و احتياط واجب آن است كه نزديكى از فرج باشد نه از دبر.

سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد.

چهارم: عدّه طلاق، يا عدّه وفات شوهر دوم تمام شود.

پنجم: بنابر احتياط واجب شوهر دوم در زمان نزديكى بالغ باشد.

 

طلاق خلع

مسأله 2494 ـ طلاق زنى را كه به شوهرش مايل نيست و از او كراهت دارد و مهر يا مال ديگر خود را به او مى‏بخشد كه طلاقش دهد، «طلاق خلع» گويند. در طلاق خلع معتبر است كه كراهت زن از شوهرش بحدّى باشد كه او را به مراعات ننمودن حقوق زناشوئى تهديد نمايد.

مسأله 2495 ـ اگر خود شوهر بخواهد صيغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، پس از بذل مى‏گويد: «زَوْجَتِي فاطِمَةُ خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ» و بنابر احتياط مستحب نيز بگويد: «فَهِيَ طالِقٌ» يعنى زنم فاطمه را در مقابل چيزى كه بذل نموده طلاق خلع دادم او رها است. و در صورتى كه زن معيّن باشد، بردن نامش لازم نيست، و همچنين در مبارات.

مسأله 2496 ـ اگر زنى كسى را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد، و شوهر همان كس را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل، صيغه طلاق را اينطور مى‏خواند: «عَنْ مُوَكِّلَتِي فاطِمَةَ بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكّلِي مُحَمَّدٍ لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ» پس از آن مى‏گويد: «زَوْجَةُ مُوَكّلِي خَلَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ فَهِيَ طالِقٌ»، و اگر زنى كسى را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگرى را به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد بجاى كلمه «مَهْرَها» آن چيز را بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده بايد بگويد «بَذَلَتْ مِأَةَ تُومانٍ».

 

طلاق مبارات

مسأله 2497 ـ اگر زن و شوهر يكديگر را نخواهند و از هم كراهت داشته باشند، و زن مالى را به مرد بدهد كه او را طلاق دهد، آن طلاق را «مبارات» گويند.

مسأله 2498 ـ اگر شوهر بخواهد صيغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد بگويد: «بارَأْتُ زَوْجَتِي فاطِمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ» ـ و بنابر احتياط لازم ـ نيز بگويد: «فَهِيَ طالِقٌ» يعنى من و زنم فاطمه در مقابل بذل كرده او، از هم جدا شديم پس او رها است. و اگر ديگرى را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: «عَنْ قِبَلِ مُوَكّلِي بارَأْتُ زَوْجَتَهُ فاطِمَةَ عَلى ما بَذَلَتْ فَهِيَ طالِقٌ»، و در هر دو صورت اگر بجاى كلمه «عَلى ما بَذَلَتْ» «بِما بَذَلَتْ» بگويد، اشكال ندارد.

مسأله 2499 ـ صيغه طلاق خلع و مبارات در صورت امكان بايد به عربى صحيح خوانده شود، و چنانچه ممكن نباشد حكم آن حكم طلاق است كه در مسأله (2479) گذشت، ولى اگر زن براى آنكه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسى بگويد: براى طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم، اشكال ندارد.

مسأله 2500 ـ اگر زن در بين عدّه طلاق خلع يا مبارات، از بخشش خود برگردد، شوهر مى‏تواند رجوع كند و بدون عقد دوباره ازدواج را بر قرار سازد.

مسأله 2501 ـ مالى را كه شوهر براى طلاق مبارات مى‏گيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد بلكه ـ بنابر احتياط واجب ـ بايد كمتر از مهر باشد، ولى در طلاق خلع اگر بيشتر باشد، اشكال ندارد.

 

احكام متفرقه طلاق

مسأله 2502 ـ اگر با زنى كه همسرش نيست به گمان اينكه همسر خود اوست نزديكى كند، چه زن بداند كه او شوهرش نيست، يا گمان كند شوهرش مى‏باشد، بايد عدّه نگهدارد.

مسأله 2503 ـ اگر با زنى كه مى‏داند همسرش نيست زنا كند، و زن بداند كه آن مرد شوهر او نيست، لازم نيست عدّه نگهدارد، ولى اگر گمان كند كه شوهرش مى‏باشد، احتياط واجب آن است كه عدّه نگهدارد.

مسأله 2504 ـ اگر مرد زنى را گول بزند كه رعايت حقوق زناشوئى شوهرش را نكند تا او وادار شود طلاقش دهد و زنِ آن مرد شود، آن طلاق و عقد صحيح است، ولى هر دو معصيت بزرگى كرده‏اند.

مسأله 2505 ـ هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط كند كه در شرائط خاصى مثلاً اگر شوهر مسافرت طولانى نمايد، يا مثلاً شش ماه به او خرجى ندهد، يا به زندان طولانى محكوم شود و مانند آن، اختيار طلاق با او باشد، اين شرط باطل است، ولى اگر چنين شرط كند، كه از طرف شوهر وكيل باشد كه در شرائط خاصى، يا بدون قيد و شرط بتواند خود را طلاق دهد، شرط صحيح است، و شوهر نمى‏تواند بعداً او را از وكالت عزل كند، و اگر خود را طلاق داد، طلاق صحيح است.

مسأله 2506 ـ زنى كه شوهرش گم شده است، اگر بخواهد با ديگرى شوهر كند بايد نزد مجتهد عادل برود، و در شرائط خاصى كه در كتاب «منهاج الصالحين» آمده است، مى‏تواند او را طلاق دهد.

مسأله 2507 ـ پدر و جدّ پدرى ديوانه دائمى، مى‏توانند زن او را در صورتى كه به صلاح او باشد طلاق بدهند.

مسأله 2508 ـ اگر پدر يا جدّ پدرى براى طفل خود زنى را متعه كند، اگر چه مقدارى از زمان تكليف بچه جزء مدت ازدواج موقت باشد، مثلاً براى پسر چهارده ساله خودش زنى را دو ساله متعه كند، چنانچه صلاح بچه باشد مى‏تواند مدت آن زن را ببخشد، ولى زن دائمى او را نمى‏تواند طلاق دهد.

مسأله 2509 ـ اگر بر اساس حجت شرعى مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگرى كه در عدالت آنان شك دارد اگر احتمال بدهد كه عدالت آنان نزد طلاق دهنده ثابت بوده است، مى‏تواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه‏اش براى خود يا ديگرى عقد كند، ولى اگر يقين به عدم عدالت آنان داشته باشد نمى‏تواند آن زن را عقد كند.

مسأله 2510 ـ زنى كه طلاق رجعى داده شده است، در حكم همسر شرعى است تا زمانى كه عدّه‏اش تمام شود، پس بايد از هر گونه استمتاعى كه حقّ شوهر است ممانعت نكند، و جايز است بلكه مستحب است خود را براى او آرايش كند، و جايز نيست بدون اجازه او خارج شود، و نفقه‏اش بر او واجب است اگر ناشزه نباشد، و كفن و فطره او نيز بر عهده شوهر است، و در صورت مرگ هر كدام، ديگرى از او ارث مى‏برد، و مرد نمى‏تواند در دوران عدّه او با خواهرش، ازدواج كند.

next page

fehrest page

back page

 
 
https://old.aviny.com/Ahkam/ResalehSistani/resale30.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved