بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
 

خلاصه اى از زندگى

خلاصه اى از زندگى نامه عارف ربّانى فقيه اهل بيت عليهم السّلام حضرت آية اللّه العظمى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى (دامت بركاته ).

ولادت

آية اللّه العظمى بهجت ، در اواخر سال 1334 ق در خانواده اى مذهبى و تقوا پيشه ، در شهر مذهبى ((فومن )) چشم به جهان گشود. پدر ايشان ، كربلاى محمود بهجت ، از مردان مورد اعتماد شهر بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار به حلّ و فصل امور مردم مى پرداخت .

تحصيلات

ايشان ، تحصيلات ابتدايى را در مكتب خانه فومن به پايان برد و سپس ، به تحصيل علوم دينى پرداخت . بعد از تحصيل ادبيات عرب در شهر فومن ، در سال 1348 ق براى تكميل علوم حوزوى راه هجرت را پيش گرفت . پس از چندى اقامت در قم كه چند سالى از پا گرفتن حوزه علميه قم به دست مرحوم آية اللّه حائرى (قدّس سرّه ) نگذشته بود به عراق هجرت كرد و در كربلاى معلّى اقامت نمود و حدود چهار سال علاوه بر تهذيب نفس و خودسازى ، از محضر استادان بزرگ آن جا بهره جستند.

و در سال 1352 ق براى ادامه تحصيل به نجف اشرف تشرف حاصل كرده و سطوح عالى را در محضر آيات عظام آن جا، به پايان رساند.

جدّيت در تحصيل

معظم له در تحصيل علوم چنان جدّيت داشت و چنان به درس مى پرداخت كه گويى غير از درس ، اشتغال ديگرى ندارد و در تاءليف كتاب سفينة البحار با مرحوم حاج شيخ عباس قمى همكارى داشته و قسمت زيادى از سفينة البحار به خط ايشان است .

ايشان در درس سطح كفايه يكى از تلامذه مرحوم آخوند خراسانى ، روزى به تقرير درس استاد اعتراض نموده و با توجه به اينكه از همه طلاب شركت كننده در درس كم سالتر بودند، در جلسه بعدى و قبل از آمدن استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مى گيرند، ناگهان استاد وارد شده و متوجه اعتراض شاگردان به ايشان گرديده خطاب به آنان مى فرمايند: با آقاى بهجت كارى نداشته باشيد الا ن خواهم گفت ، همه ساكت شدند.

ايشان فرمودند: ديشب كه تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مى كردم متوجه شدم كه حق با ايشان است ، پس از اين سخن از جديت و نبوغ ايشان تمجيد مى نمايند.

اساتيد معظّم له

اساتيد معظّم له ، عبارت از آيات عظام :

1 - آقاى حاج سيد ابوالحسن اصفهانى

2 - آقاى ضياء الدين عراقى

3 - ميرزاى نائينى

4 - حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى

5 - حاج شيخ محمد كاظم شيرازى

6 - ميرزا على آقاى قاضى تبريزى

7 - سيد حسين بادكوبه اى

8 - سيد محمد حجّت كوه كمره اى

9 - حاج آقا حسين طباطبائى بروجردى .

تدريس و تاليفات

ايشان بيش از پنجاه سال است كه به تدريس سطوح و خارج فقه و اصول اشتغال دارند و فضلاى گرانقدرى از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند و اكنون از مجتهدان بزرگ ، به شمار مى آيند. استاد به واسطه شهرت گريزى غالباً در منزل تدريس كرده اند. حضرت آية اللّه تاءليفات كثيرى در فقه و اصول دارند كه ذيلاً به تعدادى از آنها اشاره مى شود:

الف ) يك دوره اصول ، ب ) حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى رحمة اللّه عليه ج ) كتاب الطهارة شرح شرايع ، د) قريب به يك دوره صلاة ، ه) حاشيه بر ذخيرة العباد مرحوم كمپانى كه يك دوره فقه فارسى بوده حدود ده مجلد، و) حاشيه بر مناسك حج شيخ اعظم رحمة اللّه عليه

تزكيه و تعليم

ايشان ، چنان به تهذيب نفس و خودسازى و درك علماى اين فن مى پرداخت كه گويا فقط براى همين كار است و كار ديگر ندارد و در عبادت و تهجّد چنان جدى بود كه انگار فقط عابد است .

ايشان بعد از درس مرحوم آقاى شيخ محمد حسين غروى ، به حجره باز مى گشتند، و پذيراى بعضى از طلاّبى كه فهم درس آقاى اصفهانى اشكال داشتند، بودند.

و چه بسا در حجره خواب بودند و در حال خواب از ايشان مى پرسيدند، و ايشان هم مانند بيدارى جواب مى دادند، جواب كافى و شافى . و چون از خواب برمى خواستند و از قضايا و پرسشهاى در حال خواب با ايشان سخن به ميان مى آمد، ابداً اطلاع نداشتند و مى گفتند: هيچ به نظرم نمى رسد و از آنچه مى گوييد در خاطرم چيزى نيست .

آية الله العظمى بهجت از برجسته ترين چهره هاى زاهد و وارسته زمانمان مى باشد كه حشمت ، علم و فضائل ايشان ده ها سال است در قلمروهاى گوناگون و مجامع دينى و مذهبى مطرح است ، با اين حال چنان در جاذبه معنويات قرار گرفته و حقيقت و باطن دنيا را يافته است كه ذره اى به تعلّقات و ماديّات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق گرفته آزاد است . او نه تنها چنين انديشيده و از دنيا و مظاهرش گريزان است بلكه در عمل و زندگى معيشتى نيز، در همين راستا در حركت است . زندگى ساده او در خانه اى قديمى و محقّر، در كوچه اى بن بست از كوچه پس كوچه هاى قم و مقاومت ايشان در برابر درخواستهاى مكرر علماء و مردم براى تعويض خانه ، گواهى صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است .

يكى از مجتهدان بزرگ ، درباره اين عارف وارسته گفته است : ((ايشان را نمى شود گفت آدم با تقوايى است ، بلكه عين تقوا و مجسمه تقوا است )).

عبادت

ارتباط استوار آية الله العظمى بهجت با خداوند متعال ، ذكرهاى پى در پى ، بجاى آوردن نوافل ، شب زنده داريهاى كم نظير ايشان بسيار درس آموز است . سالهاى سال است كه نماز جماعت ايشان از پر شورانگيزترين ، با صفاترين و روحنوازترين جماعتهاى ايران اسلامى است . در اين نماز عالمان وارسته و خداجوى ، كثيرى از طلاب انقلابى خارج از كشور، بسيجيان رزمجو و دلداده خدا، طلاب تقوى پيشه و ديگر قشرهاى مردم شركت مى كنند. اين نماز چنان پر از معنويت است كه گاه با صداى گريه و آهنگ حزين اين پير فرزانه شكوه ويژه اى پيدا مى كند و گاه صداى گريه آية الله العظمى بهجت با گريه و ناله غم انگيز نمازگزاران همراه مى شود. در نماز ايشان روحها به پرواز مى آيد، چشمها به اشك مى نشيند، فضاى دلها بارانى مى گردد و گاه قطره هاى درشت اشك بر دامن سجاده ها مى ريزد. چنين فضاى معنوى و روح نوازى را، تا كنون در هيچ نماز جماعتى نديده ايم ، بى جهت نيست كه در مسجد ايشان ، بسيارى از اوقات جا براى نمازگزاران تنگ مى شود و عده كثيرى و حتى آنان كه مشتاقانه و به اميد كسب فيض از اين نماز پر معنويت ، از راههاى دور آمده اند مجبور به ترك مسجد مى گردند.

زيارت و توسل

كمتر كسى را مى توانيم در قم پيدا كنيم كه چون ايشان با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه عليهاالسّلام شرفياب گرديده و با توسل عجيب و روزانه خويش به حضرت معصومه عليهاالسّلام با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضريح مطهر ايستاده و پس از خواندن زيارت عاشوراء مولايش اباعبدالله الحسين عليه السّلام ينگونه زندگى روزمره خويش را آغاز كند. كجا پيدا مى كنيد، كجا؟

مؤ لف كتاب انوارُ الملكوت نيز از قول آية الله حاج شيخ عباس قوچانى وصى مرحوم ميرزا على آقاى قاضى نقل مى كند كه : آية الله العظمى بهجت بسيار به مسجد سهله مى رفتند و شبها تا به صبح تنها بيتوته مى نمودند. يك شب كه بسيار تاريك و چراغى هم در مسجد روشن نبود، در ميانه شب ، احتياج به تجديد وضو پيدا كرده و براى تطهير و وضو به ناچار بايد از مسجد بيرون رفته و در محل وضوخانه كه بيرون مسجد و در سمت شرقى آن واقع است وضو بسازند.

ناگهان مختصر خوفى در اثر عبور اين مسافت و در ظلمت محض و تنهائى در ايشان پيدا مى شود. به مجرد اين خوف يك مرتبه نورى ، همچون چراغ در پيشاپيش ايشان ( آية الله العظمى بهجت ) پديدار شده كه با ايشان حركت مى كرد.

ايشان با آن نور خارج شده تطهير كرده و وضو گرفتند و سپس به جاى خود برگشتند و در همه اين احوال آن نور در برابرشان حركت داشت ، تا وقتى كه به محل خود رسيدند و آن نور از بين رفت .

ارتباط با امام خمينى

حضرت امام رحمة اللّه عليه به ايشان عنايت خاصّى داشتند، يكى از بزرگان ، در مورد عنايت ويژه حضرت امام رحمة اللّه عليه به ايشان مى گويد: در يكى از شرفيابى هاى خبرگان رهبرى به خدمت امام راحل رحمة اللّه عليه از ايشان رهنمودى براى مسائل اخلاقى خواسته شد، حضرت امام رحمة اللّه عليه آنها را به حضرت آية اللّه العظمى بهجت حواله دادند و در جواب اظهار خبرگان كه معظم له كسى را نمى پذيرد، فرمودند: آن قدر اصرار كنيد تا بپذيرد.

يكى از شاگردان امام رحمة اللّه عليه در خاطره اى مى گويد: پس از آزادى حضرت امام رحمة اللّه عليه و ورود ايشان به قم در سال 1341 (ش ) تمام محله هاى قم ، جشن گرفتند و منزل امام هر روز پر از جمعيت بود. حضرت آية الله العظمى بهجت نيز از كسانى بود كه هر روز به منزل امام تشريف مى آوردند و مدتى بر درِ يكى از حجرات بيت ايشان مى ايستادند، وقتى به ايشان پيشنهاد شد كه : ((شايسته نيست كه بيرون اطاق بايستند، لا اقل داخل اطاق بنشيند.))، ايشان در جواب فرمود: ((من ، بر خود واجب مى دانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده هر روز به اينجا آمده و دقايقى بايستم و سپس باز گردم )).

ارتباط مستمر مقام رهبرى با آية الله العظمى بهجت

حضور مقام معظم رهبرى حضرت آية الله خامنه اى و مسؤ ولان نظام مقدّس جمهورى اسلامى ، در بيت ايشان و ارتباط مستمر آنان با اين فقيه ژرف انديش تاءييد مستحكمى است از خردمندى هاى سياسى و ارزش هاى معنوى آن بزرگوار.

پيشگفتار

معناى احكام

دستورهاى عملى اسلام كه وظيفه انسان ها را نسبت به كارهايى كه بايد انجام دهند و يا از آن دورى كنند، مشخص مى كند، احكام گويند.

اقسام احكام

احكامى كه وظيفه مكلّفان را معلوم مى كند، پنج قسم است :

واجب ، حرام ، مستحب ، مكروه ، مباح .

واجب : كارى است كه انجام دادن آن لازم است و ترك آن عقاب دارد، مانند نماز و روزه .

حرام : كارى است كه ترك آن لازم و انجام دادنش عقاب دارد،مانند دروغ و ظلم .

مستحب : به كارى مى گويند كه انجام دادنش بهتر است و ثواب دارد، مانند صدقه دادن .

مكروه : كارى است كه ترك آن نيكو مى باشد، ولى انجام دادنش عقاب ندارد، مانند فوت كردن به غذا و خوردن غذاى داغ .

مباح : به كارى گويند كه انجام دادن و ترك آن مساوى است ، نه عقاب دارد و نه ثواب ، مانند راه رفتن و نشستن .

احتياط مستحب : احتياطى است غير فتواى فقيه ، و رعايت آن واجب نيست .

احتياط واجب : امرى است كه مطابق احتياط بوده ولى فقيه در آن فتوا نداده است ، در چنين مواردى مقلّد مى تواند به فتواى مجتهد ديگر كه در رتبه بعد قرار دارد (فالا علم ) عمل كند.

احوط: منطبق با احتياط.

اظهر: ظاهرتر و روشن تر، از فتواست و مقلّد بايد طبق آن عمل كند.

آغاز عبادت

بلوغ

در آغاز جوانى هر فردى تحولى بزرگ در او رخ مى دهد. قواى جسمى و روحى اش شكوفا مى شود، عشق و اميد در او موج مى زند. احساس مى كند شخصيتى پيدا كرده ، ديگر تابع اين و آن نيست . مى خواهد خودش مستقل باشد، خودش ‍ تصميم بگيرد، يعنى ديگر او ((بالغ )) شده ، ولى چه كند، نمى داند از ميان هزاران راهى كه در پيش چشمان او رخ مى نمايد كدام را انتخاب كند. مى خواهد سعادت ابدى را تحصيل كند. احساس مى كند به رهنمايى آگاه و دلسوز نياز دارد. پيك الهى را مى بيند كه با نامه اى آسمانى به سويش آمده دست او را مى بوسد و نامه اش را مى گشايد، همه چيز در آن هست ، ديگر جايى براى نگرانى باقى نمانده ، راه از چاه و حق از باطل برايش روشن شده است و به شكرانه اين كه خدا تاج عزّت بر سر او نهاده است ((جشن تكليف )) مى گيرد، يعنى از اين به بعد ((مكلّف )) شده است و نسبت به احكام وظيفه دارد.

علائم بلوغ

بعضى پس از چند ماه كه از بلوغشان گذشته تازه متوجه مى شوند كه بالغ بوده اند و در اين مدت وظايف خود را انجام نداده اند.

تشخيص اين مسأله آسان است ولى بياييد كمى دقت كنيم ، بلوغ سه نشانه دارد اگر يكى از آنها در دختر ديده شود بالغ شده است .

1 - سن بلوغ

باز هم توجه داشته باشيم كه سن بلوغ بر اساس سال قمرى است .

سن بلوغ در دختران تمام شدن نُه سال قمرى است .

سال قمرى ده روز و هجده ساعت از سال شمسى كمتر است .

حالا بياييد 96 روز و 18 ساعت را از 9 سال شمسى كم كنيم تا سن بلوغ دختران بر اساس سال شمسى به دست آيد.

استفتاء

سن بلوغ دختر تمام شدن نُه سال قمرى است ، ولى تكاليفى كه قدرت بر انجام آن نداشته باشد، مثل روزه ، از جهت عدم قدرت ساقط است . ولى اگر مى تواند در همان رمضان بطور منفصل (مثلا يك روز در ميان ) (1) انجام دهد و به وظيفه اش عمل كند.

2 - روئيدن مو

يكى ديگر از علايم بلوغ روئيدن ((مو)) در زير شكم است .

3 - عادت ماهانه

از نشانه هاى مهم بلوغ در دختران افزايش طول قد، بزرگ شدن پستانها و لگن خاصره است و سرانجام عادت ماهانه است . همه اين نشانه ها دليل بر آن است كه دختر نوجوان قادر به توليد مثل است و عادت ماهانه پايان رشد سريع بدنى دختران را اعلام مى دارد.

نگاهى به دوران پيش از بلوغ

وقتى انسان به حد تكليف رسيد بايد نظرى به دوران قبل از بلوغ خود بيندازد تا اگر وظيفه اى از دوران پيش از بلوغ بر عهده وى آمده آن را انجام دهد.

به چند نمونه توجه كنيد:

خمس : اگر بچه خردسالى سرمايه اى داشته باشد و از آن منافعى به دست آيد، بنابر احتياط مستحب بعد از آن كه بالغ شد بايد خمسش را بدهد.

جبران حقوق مردم : اگر بدون رضايت صاحب مال ، در مال او تصرف كند يا چيزى از اموال او را از بين ببرد و يا چيزى از اموال ديگران را بردارد، پس از آن كه بالغ شد بايد خسارتش را بپردازد و يا صاحب آن را راضى كند ( اگر ولّى شخص نابالغ صاحب مال را راضى نكرده باشد).

دختر پس از بلوغ مى تواند در اموال خود تصرف كند، ولى اگر به حدى از رشد نرسيده كه بتواند سود و زيان خود را بسنجد، هنوز حق تصرف در اموال خود را ندارد و مسؤ وليت اموال او با پدر و پدر بزرگ (پدرى ) اوست .

اجتهاد و تقليد

دين اسلام بر اساس اعتقادات صحيح و حق و دستوراتى براى انجام دادن و ترك كردن چيزهايى در زمينه هاى گوناگون ، بنا شده است .

در اعتقادات ، تقليد جايز نيست . در اعمال و دستورهاى غير اعتقادى ، امّا ضرورى دين ، هم تقليد لازم نيست ، ولى در غير ضروريات اگر شخص مجتهد باشد، يعنى ، بتواند از روى دلايل شرعى وظيفه خود را تشخيص دهد، بايد طبق نظريه خود عمل كند. در غير اين صورت ، عقل براى او دو راه معين كرده است :

الف ) تقليد: يعنى بر طبق فتاواى مجتهدى كه واجد شرائط است ، عمل كند.

ب ) احتياط: يعنى با توجه به نظر تمامى و يا گروهى از مجتهدان ، آنچه را مطابق احتياط مى بيند، عمل كند.

چرا در مسائل دينى بايد تقليد كنيم

انسان هنگامى كه چشم به اين جهان مى گشايد چيزى نمى داند، ناچار بايد از تجارب و از اندوخته هاى علمى ديگران بهره مند شود، زيرا پيمودن راه پر پيچ و خم زندگى نياز به علم و دانش است .

اساساً زندگى روى دو پايه محكم استوار است : ((دانستن )) و ((عمل كردن ))

بر مبناى همين اصل نخستين است كه انسان زندگى را آغاز مى كند، و سپس با كمك غرايز راه و رسم زندگى را آموخته و درِ كمال و سعادت به روى او باز مى شود و آن غريزه ((تقليد)) است كه با منطق صحيح عقل و فطرت همراه است .

بر اساس همين منطق و فطرت است كه ما در زندگى روزمره براى ساختن عمارت به معمار و بنّاء، و در دوختن لباس به خياط، و هنگام بيمارى به طبيب مراجعه مى كنيم .

به هر حال عقل و فطرت ما را در هر رشته اى به كارشناس و متخصص آن ارجاع مى دهد.

همچنين بر اساس همين منطق است كه در تعليمات دينى و قوانين الهى مردم به پيروى از فقهايى كه در تشخيص احكام الهى مهارت دارند، رهنمون مى شوند، فقهايى كه ساليان طولانى با استعداد سرشار خود در راه علم و دانش قدم برداشته ، و به مقام شامخ اجتهاد رسيده اند و مى توانند قوانين الهى را از مدارك اصلى آن استخراج و استنباط كنند در دسترس مردم قرار دهند.

فقهايى كه رهبران و راهنمايان دينى مردم هستند و از طرف پيشوايان الهى اسلام اين مقام بزرگ به آنها اعطاء شده است تا افراد را در تمام شئون دينى رهبرى كنند.

شرائط مرجع تقليد

مسأله 1 :

مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند بايد داراى چنين شرايطى باشد:

مرد باشد، عاقل باشد، شيعه دوازده امامى باشد، حلال زاده باشد، آزاد باشد، زنده باشد، عادل باشد، و بنابر اظهر از مجتهدان ديگر اعلم باشد و مجتهد اعلم كسى است كه در استخراج احكام (از منابع آن ) از مجتهدان ديگر استادتر باشد.

راه هاى شناخت مجتهد اعلم

مسأله 2 :

مجتهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت :

الف ) خود انسان يقين كند، مثل اينكه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد

ب ) آن كه دو نفر عالم عادل كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند، به شرط آن كه دو نفر عالم عادل ديگر، با گفته آنان مخالفت نكنند،

ج ) آن كه عده اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود، مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند. بلكه از هر راهى كه انسان ، اطمينان به اعلم بودن كسى پيدا كند، بنابر اظهر مى تواند به همان اكتفا كند.

مسأله 3 :

اگر شناختن اعلم ، مشكل باشد و انسان ، گمان به اعلم بودن كسى دارد، در صورتى كه گمان او به حدّ اطمينان برسد، بايد از او تقليد كند، بلكه اگر اطمينان براى او حاصل نشد، ترجيح كسى كه فقط به اعلم بودن او گمان دارد يا احتمال مى دهد، بعيد نيست .

ولى بهتر اين است كه در اين صورت ، به قول كسى عمل كند كه موافق احتياط باشد. و اگر چند نفر در نظر او اعلم از ديگرانند، و با يكديگر مساوى باشند، بايد از يكى از آنان تقليد كند.

راه هاى بدست آوردن فتواى مجتهد

مسأله 4 :

راه هاى به دست آوردن فتواى مجتهد، عبارت است از:

الف ) شنيدن از خود مجتهد

ب ) شنيدن از دو نفر عادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند

ج ) شنيدن از كسى كه مورد اطمينان ، و راستگو است

د) ديدن در رساله مجتهد در صورتى كه به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد،بنابر احوط

مسأله 5 :

اگر مجتهد اعلم در مسأله اى فتوا دهد، كسى كه از او تقليد مى كند، نمى تواند در آن مسأله ، به فتواى مجتهد ديگر عمل كند،ولى اگر مجتهد او فتوا ندهد و بفرمايد:((احتياط آن است كه فلان طور عمل شود.)) مثلا بفرمايد: ((احتياط آن است كه در سه مرتبه تسبيحات اربعه (سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر) بگويند)) ، بايد مقلد به اين احتياط - كه احتياط واجب مى گويند- عمل كند و سه مرتبه بگويد و يا بنابر احتياط واجب ، از مجتهدى كه علم او از مجتهد اعلم كمتر و از مجتهدهاى ديگر بيشتر و يا مساوى است ، عمل كند، پس اگر او يك مرتبه گفتن را كافى بداند، مى تواند يك مرتبه بگويد.

مسأله 6 :

اگر مجتهد اعلم بعد از آن كه در مسأله اى فتوا داده ، احتياط كند و مثلاً بفرمايد: ((ظرف نجس را اگر يك مرتبه در آب كر بشويند، پاك مى شود، اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند)) مقلّد او نمى تواند در آن مسأله ، به فتواى مجتهد ديگر عمل كند، بلكه بايد يا به فتوا عمل كند، يا به احتياط بعد از فتوا- كه آن را احتياط مستحب مى گويند- عمل كند.

مسأله 7 :

فقها، براى تقليد ابتدايى ، زنده بودن مجتهد را شرط مى دانند، امّا اگر مرجع تقليد انسان از دنيا رفت ، در اين كه ((آيا مى تواند بر تقليد او باقى بماند يا به مجتهد زنده مراجعه كند؟)) مورد اختلاف است . پس اگر كسى در اين مسأله ، مجتهد بود، طبق نظر خودش عمل مى كند و گر نه طبق نظر مجتهد زنده اعلم عمل مى كند.

مسأله 8 :

مسائلى را كه انسان غالباً به آنها احتياج دارد، واجب است ياد بگيرد

مسأله 9 :

اگر مكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد، در صورتى اعمال او صحيح است كه بفهمد به وظيفه واقعى خود عمل كرده است و يا عمل او با فتواى مجتهدى كه وظيفه اش تقليد از او بوده ، يا با فتواى مجتهدى كه فعلاً بايد از او تقليد كند، مطابق باشد و عباداتى را كه قبلاً انجام داده ، با قصد قربت انجام داده باشد.

استفتائات

1 - آيا باقيماندن بر تقليد ميّت ، جايز است يا نه .

بسمه تعالى

بنابراقوى جائز است ، در آنچه كه تقليد در آنها محقّق شده است در صورت تساوى ميّت و حىّ و اظهر وجوب بقاء است در صورت اعلميّت از حىّ.

2 - آيا عدول از مجتهد حىّ به حىّ، جايز است يا نه .

بسمه تعالى

جايز است ولى احوط ترك عدول است مگر به اَعْلَم و اين احتياط در غير وقائع متعدّده غيرمرتبطه ، ترك نشود، و مانند اعلميّت و اورعيّت على الاظهر.

نجاسات

نجاسات ده چيز است :

1 : بول

2 : غائط (مدفوع )

3 : منى

4 : مردار

5 : خون

6 : سگ

7 : خوك

8 : كافر

9 : شراب

10 : فقاع

مسأله 10 :

بول و غائط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد، يعنى ،اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن مى كند، نجس است . فضله حيوانات كوچك ، مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند، پاك است .

مسأله 11 :

فضله پرندگان حرام گوشت ، نجس است و فضله خفاش ، بنابر احتياط نجس است .

مسأله 12 :

خون انسان و هر حيوانى كه خون جهنده دارد، نجس است ، ولى خون حيوانى كه مانند ماهى و پشه ، خون جهنده ندارد پاك مى باشد.

مسأله 13 :

خونى كه از لاى دندان ها مى آيد، اگر به واسطه مخلوط شدن با آب دهان از بين برود، پاك است .

مسأله 14 :

خونى كه به واسطه كوبيده شدن ، زير ناخن يا زير پوست مى ميرد، اگر طورى شود كه ديگر به آن خون نگويند پاك است و اگر به آن خون مى گويند، نجس است .

مسأله 15 :

اگر موقع جوشيدن غذا، ذرّه اى خون در آن يافتند، تمام غذا و ظرف آن نجس مى شود جوشيدن و حرارت و آتش پاك كننده آن نيست .

مسأله 16 :

سگ و خوكى كه در خشكى زندگى مى كنند، همه اجزاى آنها حتى مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبت آنها نجس است ، ولى سگ و خوك دريايى پاك است .

مسأله 17 :

كسى كه منكر خداست يا براى خدا شريك قائل است يا پيامبرى حضرت خاتم الانبياء صلّى اللّه عليه و آله را قبول ندارد و نيز كسى كه ايمان به خدا و پيامبرصلّى اللّه عليه و آله نداشته باشد، كافر و نجس مى باشد و نيز كسى كه يكى از ضروريات دين اسلام ، مثل نماز يا روزه را انكار كند با علم به اين كه ضرورى دين است ، نجس مى باشد.

مطهّرات

يازده چيز نجاست را پاك مى كند و آنها را ((مطهّرات )) گويند.

آنها عبارتند از:

1 : آب

2 : زمين

3 : آفتاب

4 : استحاله

5 : كم شدن 23 آب انگور

6 : انتقال

7 : اسلام

8 : تبعيّت

9 : بر طرف شدن عين نجاست از ظاهر حيوان و باطن انسان

10 : استبراى حيوان نجاست خوار

11 : غايب شدن مسلمان

توضيح بعضى از موارد فوق كه داراى اهميّت بيشترى است .

اقسام آب

آب جارى

آب كر

مطلق :آب باران

آب قليل

آب چاه

آب مضاف ،

و آن آبى است كه آن را از چيزى گرفته باشند، مثل آب هنداوانه و گلاب و يا باچيزى مخلوط شده باشد، مثل آبى كه به قدرى با خاك و مانند آن مخلوط شود كه ديگر به آن آب نگويند.

آبهاى مطلق

آب كر

مسأله 18:

آب كر، بنابر اقوى مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى آن (طول و عرض و عمق ) هر يك سه وجب است بريزند آن ظرف را پر كند.

وزن آب كر:

745/376 كيلوگرم است .

يك ليتر آب ، برابر با يك كيلو گرم مى باشد.

مسأله 19 :

اگر عين نجس (مانند بول ، خون ) يا چيزى كه نجس شده است به آب كر برسد و آب بو يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد، نجس مى شود و اگر تغيير نكند، نجس نمى شود.

مسأله 20 :

اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند، آبى كه از آن چيز مى ريزد، اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد و عين نجاست هم در آن نباشد، پاك است .

آب قليل

مسأله 21 :

آب قليل ، آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد و آب باران (در حال باريدن ) هم نباشد.

مسأله 22 :

اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد، نجس مى شود، ولى اگر از بالا با فشار- بلكه با مطلق حركت - به پايين روى چيز نجس بريزد، مقدارى كه به آن چيز مى رسد نجس و هر چه بالاتر از آن است پاك مى باشد.

مسأله 23 :

آب قليلى كه براى بر طرف كردن عين نجس ، روى چيز نجس مى ريزند و از آن جدا گردد، نجس است .

آب جارى

مسأله 24 :

آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات .

مسأله 25 :

آب جارى اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده ، پاك است .

آب باران

مسأله 26 :

اگر به چيز نجسى كه عين نجاست در آن نيست ، يك مرتبه باران ببارد، جايى كه باران به آن برسد پاك مى شود و در فرش و لباس و مانند اينها، فشار لازم نيست ، ولى باريدن دو سه قطره فايده ندارد، بلكه بنابر احوط طورى باشد كه بگويند باران مى آيد و به حدّ جريان برسد، و اگر زمين طورى است كه آب در آن جريان پيدا نمى كند، كافى است به حدى ببارد كه اگر زمين سخت بود بر آن جارى مى شد.

آب چاه

مسأله 27 :

آب چاهى كه از زمين مى جوشد، اگر چه كمتر از كر باشد، چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده ، پاك است .

آب مضاف

مسأله 28 :

آب مضاف ، چيز نجس را پاك نمى كند و وضو و غسل هم با آن باطل است .

مسأله 29 :

آب مضاف هر قدر زياد باشد، اگر ذرّه اى نجاست به آن برسد، نجس مى شود.

آب

مسأله 30 :

آب ، با چهار شرط چيز نجس را پاك مى كند.

اول :

مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بيد، چيز نجس را پاك نمى كند.

دوم :

پاك باشد

سوم :

وقتى چيز نجس را مى شويند آب مضاف نشود

چهارم :

بعد از آب كشيدن چيز نجس ، عين نجاست با چيزى كه نجس شده و پاك نشده است ، در آن نباشد

مسأله 31 :

ظرفى كه به غير بول نجس شده ، اگر يك مرتبه شسته شود، پاك مى شود، حتى اگر با آب قليل باشد بنابر اقوى ، ولى ظرفى را كه سگ ليسيده يا از آن ، آب يا چيز روان ديگر خورده ، اظهر اين است كه اگر با خاك ممزوج به آب ، خاك مالى شود و بعد از آن دو مرتبه با آب قليل يا يك مرتبه با آب كر يا جارى شسته شود، كافى است .

مسأله 32 :

ظرفى را كه به غير بول نجس شده ، با آب قليل به دو صورت مى توان آب كشيد:

اول :

آن كه بنابر اقوى يك مرتبه از آب پر كنند و خالى كنند

دوم :

يك دفعه ، قدرى آب در آن بريزند و آب را طورى در آن بگردانند كه به جاهاى نجس آن برسد و بيرون بريزند. و اگر به بول نجس شده باشد، اين كار را دوبار انجام دهند.

مسأله 33 :

اگر چيز نجس را بعد از بر طرف كردن عين نجاست ، يك مرتبه در آب كر يا جارى فرو برند كه آب به تمام جاهاى نجس آن برسد، پاك مى شود. و احتياط واجب آن است كه فرش و لباس و مانند اينها اگر با آب قليل شسته شود، طورى فشار يا حركت دهند كه آب داخل آن ، خارج شود.

مسأله 34 :

اگر بخواهند چيزى را كه به بول نجس شده ، با آب قليل آب بكشند، چنانچه يك مرتبه آب روى آب بريزند و از آن جدا شود و در صورتى كه بول در آن چيز نمانده باشد، يك مرتبه ديگر آب روى آن بريزند پاك مى شود، ولى در لباس و فرش و مانند اينها بايد بعد از هر دفعه ، فشار دهند تا غُساله آن بيرون آيد.

مسأله 35 :

هر چيز نجس ، تا عين نجاست را از آن بر طرف نكنند، پاك نمى شود.

مسأله 36 :

اگر جايى از بدن يا لباس را با آب قليل آب بكشند، اطراف آنجا كه متصل به آن است و معمولاً موقع آب كشيدن آنجا، نجس مى شود، با پاك شده جاى نجس ، پاك مى شود،

مسأله 37 :

چيزى را كه در آن عين نجاست نيست ، اگر زير شيرى كه متصل به كر است ، يك دفعه بشويند، پاك مى شود.

زمين

مسأله 38 :

زمين ، با سه شرط، كف پا و ته كفش را پاك مى كند:

1 : آن كه زمين ، بنابر احوط، از عين نجاست و آنچه در حكم نجاست است ، پاك باشد

2 : آن كه خشك باشد

3 : آن كه اگر عين نجس مثل خون و بول يا متنجس مثلِگلى كه نجس شده در كف پا يا ته كفش باشد، بواسطه راه رفتن يا ماليدن پا به زمين يا به هر سبب ديگرى بر طرف شود. با راه رفتن روى فرش ، حصير و سبزه ، كف پا و ته كفش نجس پاك نمى شود.

آفتاب

مسأله 39 :

آفتاب ، زمين و ساختمان و چيزهايى كه مانند درب و پنجره ، در ساختمان به كار برده شده و نيز ميخى را كه به ديوار كوبيده اند با پنج شرط پاك مى كند:

1 : چيز نجس به طورى تر باشد كه اگر چيز ديگرى به آن برسد، تر شود، پس اگر خشك باشد بايد به وسيله اى آن را تر كنند تا آفتاب خشك كند

2 : اگر عين نجاست : در آن چيز باشد، پيش از تابيدن آفتاب آن را بر طرف كنند،

3 : چيزى مثل پرده يا ابر، از تابيدن آفتاب جلوگيرى نكند

4 : آفتاب به تنهايى چيز نجس را خشك كند، مثلاً اگر چيز نجس ، به واسطه باد و آفتاب خشك شود، پاك نمى گردد.

5 : آفتاب ، مقدارى از بنا و ساختمان را كه نجاست به آن فرو رفته ، يك مرتبه خشك كند، يعنى ، اگر آفتاب يك مرتبه روى ساختمان را خشك كند و مرتبه ديگر زير آن را خشك كند، روى ساختمان پاك و زير آن نجس است .

نكاتى در مورد طهارت و نجاست

1 : تا يقين به نجاست چيزى نداشته باشيم ، آن چيز پاك است . مثلاً اگر به خانه كسى برويم و او بچه دار بوده و نسبت به نجاست هم اعتنايى نداشته باشد همه منزل و لوازم آن پاك است ، چون يقين بر نجاست آن مكان نداريم و طهارت و نجاست با يقين ثابت مى شود.

2 : وسواس داشتن : در مورد نجاست دليل نمى شود كه آن چيز نجس باشد. وسواس داشتن . بعضى خانمها در طهارت و نجاست وسواس دارند. اين وسواس يك نوع بيمارى است و چنانچه كه از نامش پيداست وسوسه شيطان است . امّا اگر شخص اراده كند، به راحتى قابلِ درمان است . شكلِ وسوسه اينطور است كه مثلاً چيزى نجس شده اين خانم آن را يك بار شست و شو مى دهد، امّا دوباره وسوسه مى شود كه آيا پاك شده يا نه لذا دوباره مى شويد. اين كار تا چند نوبت تكرار مى شود. احياناً اگر دست كسى به لباس ها خورد باز وسوسه مى شود كه دوباره آن چيز نجس شده است . اين حالت روحى ، فاجعه اى است كه دين و دنيا و راحتى و آسايش مادى و معنوى را يك جا با هم مى سوزاند. راه شرعى و بهداشتى آن ، همان بود كه قبلاً متذكر شديم .

3 : اگر قسمتى از چيزى نجس شود دليل بر نجاست همه آن نمى شود.

اگر قسمتى از فرش نجس شده باشد در اين جا دو حالت دارد:

1 - اگر خيس باشد، انسان نمى تواند دست يا پا روى آن بگذارد چون به محض ملاقات با نجس ، نجس مى شود.

2 - اگر خشك شده باشد، انسان مى تواند با دست يا پا روى آن بگذارد، به شرطى كه دست يا پايش رطوبت نداشته باشد.

اگر قسمتى از فرش نجس باشد آيا انسان مى تواند روى قسمت هاى ديگر آن كه نجس نيست نماز بخواند؟ بله مى تواند روى قسمت هاى ديگر فرش نماز بخواند، چون نجس بودن قسمتى از فرش نجس ، بقيه را نجس نمى كند.

گاهى لباس انسان با خون نجس مى شود. اصل نجاست با شستن پاك مى شود. اين را هم اضافه كنيم كه اگر لكه يا اثر آن خون باقى بماند آن لباس پاك است .

استفتائات

1 - اشياء متنجسّه مثل لباس و غيره اگر با آب قليل يا كر و يا جارى شسته شود آيا فشار دادن لازم است يا نه .

بسمه تعالى

در آب قليل لازم است على الاحوط و در غير آن به احتياط مستحب لازم است .

2 - چيزهايى كه قابل فشار نيست مثل چوب و برنج و گندم و امثال ذلك هرگاه نجس شوند يعنى آب نجس به جوف آنها برود تطهيرشان چگونه است .

بسمه تعالى

با شستن ، تطهير ظاهر آنها مى شود، اما تطهير باطن آنها مشكل است مگر آنكه علم به نفوذ آب كُرّ يا جارى در جوف آنها حاصل شود با مجرد خيساندن در آب ، و آن هم به دو شرط:

1 - اينكه آن اشياء خشكانده شود. قبل از اينكه در آب گذاشته شود.

2 - آب مطلق به داخل آنها نفوذ كند نه آب مضاف .

3 - بخار يا دود يا شعله اى كه از نجس يا متنجس بريزد پاك است يا نه .

بسمه تعالى

بخار و دود و شعله اى كه از چيز نجس يا متنجس برمى خيزد پاك است ولى اگر بخار به صورت عرق و مايع در آيد چه از نجس باشد و چه از متنجس ، نجس است ، و نيز بنابراحتياط واجب بايد از ذرّات چربى و روغنى كه از دود نجس و متنجس حاصل مى شود و بر سطوح مجاور آن مى نشيند اجتناب شود.

4 - بعد از جدا شدن غساله به نحو متعارف ، رطوبت و آبى كه باقى مى ماند در محل پاك است يا نه .

بسمه تعالى

بله پاك است .

5 - اگر كسى شك داشته باشد در انگور بودن و غوره بودن آيا عصير چنين چيزى ، به مجرّد جوش آمدن ، حرام و نجس مى شود يا نه :

بسمه تعالى

نجس و حرام نمى شود.

6 - آب انگور كه به جوش بيايد پيش از بخار شدن دو ثلث آن ، چيزى از اقسام به ، سيب يا كدو و مانند آن در او بيندازند چه صورتى دارد.

بسمه تعالى

اقوى و احوط نجاست آن است و اظهر و احوط تعميم حكم است به غليان به غير نار، و اظهر طهارتِ مطروح در آنست به تبعيّت بعد از تثليث .

7 - هرگاه كشمش و خرما را در ميان آش يا طعامهاى ديگر بجوشانند يعنى مغز آن به جوش آيد چه صورتى دارد:

بسمه تعالى

هنگاميكه به جوش بيايد ظاهر خرما و كشمش در روغن يا مثل آن پس احوط اجتناب است از جهت خوردن و آشاميدن و از حيث طهارت و نجاست خواه علم به جوش آمدن باطن آن حاصل شود يا نشود.

8 - اگر خرمائى نارس در طبخ به جوش آيد حكمش چيست .

بسمه تعالى

پاك و حلال است .

9 - جمعى طعام مى خورند، يكى از آنها فَضْله موشى در آن طعام ديد آيا واجب است ديگران را بگويد يا نه :

بسمه تعالى

واجب نيست به آنها بگويد اما خودش نخورد، اگر بعد احتياج به مباشرت آنها را داشت اعلام كند و هر چه نجس شده تطهيرش كنند.

10 - حناء نجس را اگر به ريش يا به سر بمالد حكمش چيست .

بسمه تعالى

بعد از شستن ريش و سر، رنگ آن پاك است و آنچه از اجزاء كوچكش باقى مى ماند بعد از شستن ظاهر آن پاك است .

11 - اگر به ناخن كسى سنگى يا چيز ديگرى بخورد و خون در زيرش بميرد و بعد سوراخى پيدا شود آيا آن خون پاك است يا نه .

بسمه تعالى

اگر خون استحاله شده است پاك است و اگر صدق خون مى كند، نجس است و همچنين در غير ناخن .

12 - اگر طفل شيرخوار پسر يا دختر به جاى شير، شيرخشك مصرف مى كنند و هنوز غذاخور نشده اند، به جائى بول بكنند مثل فرش ، لباس ، زمين و امثال ذلك حكمش چيست .

بسمه تعالى

در صورتى كه طفل شيرخوار پسر باشد و هنوز غذاخور نشده و شير خنزيرو كافر هم نخورد باشد بلكه على الاحوط شير نجس هم نخورده باشد با ريختن آبى كه بر بول او غلبه نمايد در تطهير آن كافى است و حكم در غير پسر مبنى بر احتياط است و شيرخشك در حكم غذاست و حكم مذكور در بول پسرى كه شيرخشك مى خورد جارى نمى شود.

وضو

نماز گزار، براى اقامه نماز بايد وضو بگيرد و در بعضى از موارد بايد غسل كند، پس اگر نتواند وضو بگيرد يا غسل كند، بايد به جاى آن كار ديگرى به نام تيمّم انجام دهد.

مسأله 40 :

در وضو واجب است كه با نيّت ، صورت و دست ها را بشويند و جلو سر و روى پاها را مسح كنند.

مسأله 41 :

درازاى صورت بايد از بالاى پيشانى ، جايى كه موى سر بيرون مى آيد، تا آخر چانه شست و پهناى آن به مقدارى كه بين انگشت وسط و شست (انگشت بزرگ ) قرار مى گيرد بايد شسته شود و اگر كمى از اين مقدار ذكر شده را نشويد، وضو باطل است .

اگر مى خواهد يقين كند كه مقدار واجب را شسته است ، بايد اطراف آن را هم بشويد.

مسأله 42 :

اگر احتمال دهد چرك يا چيز ديگرى در ابروها و گوشه هاى چشم و لب او هست كه نمى گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد پيش از وضو يا وقت شستن ، آنها را وارسى كند كه اگر هست برطرف كند.

مسأله 43 :

اگر پوست صورت از لاى مو پيدا باشد، علاوه بر شستن ظاهر موها، بنابر احوط بايد آب را به پوست هم برساند، اگر پيدا نباشد، شستن ظاهر مو كافى است و رساندن آب ، به زير آن لازم نيست .

مسأله 44 :

شستن داخل بينى و مقدارى از لب و چشم كه وقت بستن ديده نمى شود، واجب نيست .

مسأله 45 :

بايد صورت و دست ها را از بالا به پايين شست و اگر از پايين به بالا بشويد، وضو باطل است .

مسأله 46 :

بعد از شستن صورت بايد دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشت ها بشويد، به طورى كه تمام دست ها شسته شود.

مسأله 47 :

براى اين كه يقين كند آرنج را كاملاً شسته ، بايد مقدارى بالاتر از آرنج را هم بشويد.

مسأله 48 :

كسى كه پيش از شستن صورت ، دست هاى خود را تا مچ شسته ، در موقع شستن دست ها براى وضو بايد تا سر انگشتان را بشويد و اگر فقط تا مچ را بشويد، وضوى او باطل است .

مسأله 49 :

در وضو، شستن صورت و دست ها بار اول : واجب ، بار دوم : مستحب ، بار سوم : حرام است . مقصود از هر بار شستنِ تمام عضو است و لو اينكه در هر مرتبه شستن چند مرتبه آب بريزد.

مسأله 50:

بعد از شستن هر دو دست ، بايد جلوى سر را با ترى آب وضو، كه در دست مانده ، مسح كند. اگر ترى در كف دست نمانده باشد، نمى تواند دست را با آب خارج تر كند، بلكه بايد از اعضاى ديگر وضو، رطوبت بگيرد و با آن ، مسح كند، و بنابر احتياط بايد اوّل از ترى موى ريش و ابرو كمك بگيرد و اگر در آنها ترى نبود، از دست ها رطوبت بگيرد. و بنابر احتياط واجب از بالا به پايين مسح كند.

مسأله 51 :

يك قسمت از چهار قسمت سر كه مقابل پيشانى است ، جاى مسح مى باشد و هر جاى اين قسمت را به هر اندازه مسح كند، كافى است .

مسأله 52 :

لازم نيست مسح سر، بر پوست آن باشد، بلكه بر موى جلوى سر هم صحيح است ، ولى كسى كه موى جلوى سر او به اندازه اى بلند است كه اگر شانه كند، به صورتش مى ريزد، يا به جاهاى ديگر سر مى رسد، بايد بيخ موها را مسح كند، يا فرق سر را باز كرده ، پوست سر را مسح كند.

مسأله 53 :

بعد از مسح سر بايد با ترى آب وضو كه در دست مانده روى پاها را از سر يكى از انگشتها تا برآمدگى روى پا مسح كند.

مسأله 54 :

در مسح سر و روى پا، بايد دست را روى آنها بكشد و اگر دست را نگه دارد و سر يا پا را به آن بكشد، وضو باطل مى شود، البته مختصر حركت سر و پاها هنگام مسح اشكال ندارد.

مسأله 55 :

جاى مسح بايد خشك باشد و اگر به قدرى تر باشد كه رطوبت كف دست به آن اثر نكند، مسح باطل است .

شرائط وضو

مسأله 56 :

شرايط صحيح بودن وضو سيزده چيز است :

1 : آب وضو پاك باشد

2 : آب وضو مطلق باشد، مثل آب چاه يا آب جارى يا آب شير لوله كشى ياآب چشمه

3 : آب وضو غصبى نباشد

4 : ظرف آب وضو مباح باشد(ظرف غصبى نباشد)

5 : ظرف آب وضو طلا و نقره نباشد

6 : اعضاى وضو، موقع شستن و مسح كردن ، پاك باشد

7 : وقت براى وضو و نماز كافى باشد

8 : به قصد قربت وضو بگيرد

9 : ترتيب را رعايت كند

10 : موالات ، يعنى پى در پى و پشت سر هم اعمال وضو را انجام بدهد

11 : مباشرت در اعمال وضو، يعنى خودش اعمال وضو را انجام داده و ديگرى به او كمك نكند

12 : استعمال آب براى او ضرر نداشته باشد

13 : در اعضاى وضو، مانعى از رسيدن آب نباشد.

وضوهاى واجب و مستحب

مسأله 57 :

وضو گرفتن براى شش چيز واجب است :

1 : براى نمازهاى واجب ، غير از نماز ميّت

2 : براى سجده و تشهد فراموش شده ، در صورتى كه بين آنها و نماز حدثى از او سر زده ، مثلاً بول كرده باشد. و بنابر احتياط براى سجده سهو.

3 : براى طواف واجب خانه كعبه

4 : اگر نذر يا عهد كرده يا قسم خورده باشد كه وضو بگيرد

5 : اگر نذر كرده باشد كه جايى از بدن خود را به خط قرآن برساند

6 : براى آب كشيدن قرآنى كه نجس شده يا بيرون آوردن آن از مستراح و مانند آن ، در صورتى كه مجبور باشد دست يا جاى ديگر بدن خود را به خط قرآن برساند.

فهرست

Next Page

 

 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved